وبلاگ سرگرمي،آموزش،طنز

زندگي مثل يه جاده تو يه دشت قشنگه..

تموم لذتتو از منظره هاش ببر

چون ته اين جاده يه تابلو نصب شده كه روش نوشته: دور زدن ممنوع


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ] [ ۰۶:۱۵:۱۷ ] [ arsavin ]

هميشه فكر كن تو يه دنياي شيشه اي زندگي مي كني .پس سعي كن به طرف كسي سنگ پرتاب نكني .

چون اولين چيزي كه مي شكنه دنياي خودته.


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ] [ ۰۶:۱۴:۱۷ ] [ arsavin ]

مرد از راه چشم و زن از راه گوش به دام ميافتد .مرد به كرات عشق ميورزد ، اما كم . ولي زن به ندرت ،اما بسيار .مردها همواره ميخواهنداولين عشق يك زن باشند و زنها دوست دارن آخرين عشق يه مرد باشند


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ] [ ۰۶:۱۳:۴۲ ] [ arsavin ]

يك پسر با يك نگاه از يك دختر خوشش مياد ... و عشق از طرف اون شروع ميشه ... تا جايي كه زندگيش رو پاي عشقش ميذاره ... اما دختر باور نميكنه ... چون يك چيزهايي ديده و شنديده ... تا دختر مياد پسر رو باور كنه ، پسر دلسرد و خسته ميشه ... ميره با يكي ديگه ... بعد كه دختر تازه تونسته پسر رو باور كنه ميره طرفش ... اما پسر رو با يكي ديگه ميبينه ... اينجاست كه ميگه: حدسم درست بود ...


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ] [ ۰۶:۱۳:۱۶ ] [ arsavin ]

اين به عهده ي تو گذاشته شده است كه چه شوي و چه نشوي .

هستي تو آفريده ي خود توست .

هيچ كس را سرزنش نكن ؛نه تاريخ را،نه طبيعت را و نه خدا را

زندگي يك ماجراست .

زندگي برنامه اي نيست كه بي حضور تو به اجرا گذاشته شود .

حقيقت چيزيست كه تو بايد آن را بيافريني ،

.................


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ] [ ۰۶:۱۱:۴۵ ] [ arsavin ]

شيشه ي دل راشكستن احتياجش سنگ نيست/

اين دل بانگاهي سرد پرپر ميشود/

باخودم عهدبستم بارديگر كه توراديدم...

بگويم ازتودلگيرم ولي بازتوراديدم و گفتم...

           بي تو ميميرم


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ] [ ۰۵:۰۲:۲۹ ] [ arsavin ]

زندگي قصه مرد يخ فروشي است كه از او پرسيدند :فروختي؟

كفت :نخريدند / ولي تمام شد


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۷ مرداد ۱۳۹۶ ] [ ۰۳:۳۸:۱۹ ] [ arsavin ]

روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت...

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: ” مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سرانجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:

با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست...

 

 


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۷ مرداد ۱۳۹۶ ] [ ۰۳:۳۶:۲۵ ] [ arsavin ]
[ ۱ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.